کد مطلب:90314 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

پس مذمت دنیا متوجه چیست؟











آنچه كه معمولا می گویند از نظر اسلام مذموم است، علاقه ی به دنیاست، این گفتار را باید باز نمود كه مقصود از این سخن چیست؟ اگر مقصود این است كه این علاقه را، باید ریشه كن نمود، تا وجود این علاقه، از دل آدمی بیرون كشیده و معدوم گردد سخن درستی نیست، چرا كه انسان، در نظام خلقت، با یك سلسله علائق، عواطف و تمایلات، آفریده شده است و اینها جزو سرشت اوست. وی خودش این را كسب نكرده، تا از خود طرد نماید، به علاوه اینكه این علائق، زاید و بی جا نیستند، همانطور كه در بدن انسان عضوی زاید حتی یك مویین رگ وجود ندارد، همچنین عاطفه و علاقه ی طبیعی زایدی هم وجود ندارد، تمام تمایلات و عواطف كه در سرشت آدمی عجین شده، متوجه هدفها و غایاتی حكیمانه است.

[صفحه 186]

«و من ایاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها و جعل بینكم موده و رحمه.»

از جمله ی این عواطف است كه تدبیر الهی و حكمتهای ربوبی را بازگو می كند. یعنی از آیات و نشانه های حق، این است كه از خود شما، همسرانی برای شما آفریده است، تا در كنار آنها آرامش یابید و میان شما و آنها الفت و مهربانی قرار داد.

این علایق در حقیقت، یك سلسله كانالهای ارتباطی، میان انسان و جهان است كه بدون اینها نمی تواند راه تكامل خود را بپیماید، پس جهان بینی اسلامی همانطوری كه اجازه نمی دهد، جهان را مطرود و مذموم بدانیم، همچنین اجازه نمی دهد علایق طبیعی و كانالهای ارتباطی انسان و جهان را زاید و بی مصرف بدانیم، چرا كه این علایق، جزیی از نظام عمومی آفرینش است و انب اولیای دین، از این علائق در حد عالی، برخوردار بودند.

آخرین سخن و روح مطلب این است كه نه اصل جهان مذموم و نه علاقه و تمایلات طبیعی مذموم است. آنچه كه مذموم است، دلبستگی به امور مادی و در اسارت آن قرار گرفتن است كه موجب توقف، ركود، سكون و بازایستادن از حركت و پرواز خواهد بود، این دلبستگی، دنیاپرستی نام دارد و اسلام سخت با آن مبارزه می كند، چرا كه بر ضد نظام تكاملی آفرینش می باشد، اگر قرآن دنیا را مذمت می كند و اگر روایات، دنیا را ریشه ی خطاها و گناهان می داند و اگر نهج البلاغه، آن را غداره و مكاره می نامد، به همین جهت و در همین جاست.

بنابراین از دیدگاه اسلام، نه جهان بیهوده است، (چنانكه بدبینان به نظام هستی) پنداشته اند و نه انسان در اینجا به غلط آمده است تا از آن فرار كند (آنطور كه مكتبهای دیگر به آن نظر دارند).

اینجاست كه اگر انسان، خوب هدایت نشود و خود از خود مراقبت نكند، ارتباط و «علاقه ی» او به اشیا، به تعلق و «وابستگی» تغییر شكل می دهد، وسیله را به هدف و

[صفحه 187]

رابطه، به صورت بندگی و زنجیر درآورد، حركت و تلاش و آزادی، به توقف یا اسارت مبدل می گردد.

به هر حال، اگر علاقه و اشتیاق به دنیا، وسیله برای رسیدن به «هدف» باشد، مطلوب و پسندیده است و اگر شور و شوق به دنیا هدف و یا دنیا زندان فرض شود، مذموم است.

و به تعبیر دیگر، اگر انسان جز به اینجا توجه نداشته و دنیا هدفش باشد مذموم و اگر دنیا را زندانی فرض كند كه باید از آن فرار كرد و یا چاهی ببیند كه باید راه نجات پیدا كند، علایق و عواطف را قطع كند، باز هم مذموم است، چرا كه امیدی به تكامل ندارد، اما اگر رابطه ی خود را با دنیا، رابطه ی زارع و مزرعه و سوداگر با بازار تجارت و یا عابد با معبد، بداند، دنیا مدرسه ی انسان و محل تربیت و جایگاه تكامل او خواهد بود.


صفحه 186، 187.